رادمهر جوجورادمهر جوجو، تا این لحظه: 13 سال و 5 ماه و 18 روز سن داره

R.boreiri

رادمهری در پارک ارم

1393/4/18 12:00
نویسنده : مامان
2,165 بازدید
اشتراک گذاری

این از اون دست خاطراتی است که تو مدت نبودنمون نوشته نشد بود ...

یک روز من و دو تا از دوستان قدیمیمون که هرچند وقت یکبار قراری می گذاریم توی خونه هامون یا بیرون همدیگر رو می بینیم اینبار تصمیم گرفتیم بچه ها رو ببریم پارک ارم 

من و رادمهری چون روز پنجشنبه بود و فرد بود و ماشین نمی تونستیم ببریم ولی کلی وسیله داشتیم باید می بردیم و نمی تونستیم تا ظهر هم صبر کنیم چون قراره مون با خاله ناهید ساعت ده دم خونشون بود واز اونجا بریم پارک وخاله شیرین هم از کرج خودش می اومد .

خلاصه بابا احمد یک کروکی بلند بالا برای ما کشید تا ازدست پلیس سرکوچمون بتونیم در بریم و من انقدر استرس داشتم به خاطر همین زودتر راه افتادیم یعنی ساعت 7 و خونه خاله ناهید صادقیه یک ساعت بیشتر راه نبود قطعاً زود می رسیدیم چاره ای نداشتیم و وقتی به جایی رسیدیم که پلیس و رد کرده بودیم یک بزن قدش با رادمهر زدیم آخه کلی ذوق کرده بودیم و من یک راه میانبر پیدا کرده بودم 

حالا ساعت 8 صبحه رسیدیم دم خونه خاله ناهید و وقتی رسیدیم اونجا دیدم موبایلم و خونه جا گذاشتم و نمی تونستم به خاله اس ام اس بزنم که مارسیدیم چون نمی خواستم زنگ خونه اش و بزنم قطعابچه هاش خواب بودند و ما تا ساعت 10 دقیقاً 2 ساعت وقت داشتیم . 

به رادمهری گفتم مامان بریم یک دوری بزنیم اون روز سهم من از غذاها آش به من رسیده بود و من کاسه برنداشته بودم رفتیم بگردیم که کاسه پیدا کنیم خلاصه همه مغازه ها کله سحر بسته بودند اومدیم نزدیک خونه خاله ناهید یک پارکی بود و رفتیم با رادمهر دوتا کیک و شیرکاکائو خریدیم اومدیم توپارک نشستیم آخه صبحانه نخورده بودیم .

اونجا از رادمهری چند تا عکس انداختم اونم از من انداخت اوایل تو عکسهای رادمهر من سر نداشتم ولی یک عکسش خیلی خوب شد .

 

 

 

این اولین و قشنگ ترین عکسی بود که رادمهری انداخته ممنون قندعسلم دیگه داری بزرگ می شی 

 

 

 

بعد ازکلی وقت گذروندن دیدیم نمی شه خسته شدیم راه افتاده رفتیم جلو خونه خاله ناهید یک ربعی هم اونجا جلو در نشستیم بعد مجبور شدم برم زنگش و بزنم واطلاع بدم که ما رسیدیم طفلی کلی ترسیده بود فکر کرده بود ساعت ده شده ساعت اونا خواب مونده .

خلاصه وسایلش وآورد پایین و راهی شدیم به سمت پارک ارم وسایل و پهن کردیم آقا رادمهر هم مثل همیشه لدر و فرغون و بیلچه هاش همراش بود تا کلی خاک بازی کنه 

اینجا علی داره برای حنانه و رادمهر هنرنمائی می کنه اینا هم با تعجب نگاشون می کنند 

 

 

 

خاله شیرین اینا هم رسیدند و ترنم نازنازی با ریحانه کوچولو و رادمهر جوجو با فرغون دارند بازی می کنند 

 

 

 

عرفان موتور آورده بود و همتون نفری یک دور باهاش بازی کردید 

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (1)

فهیمه
25 تیر 93 2:06
عالی بود آفرین به رادمهر با عکس خوشگل و مامان خوشگلترش
مامان
پاسخ
شرمنده ام کردید
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به R.boreiri می باشد