رادمهر جوجورادمهر جوجو، تا این لحظه: 13 سال و 6 ماه و 9 روز سن داره

R.boreiri

اولین اتفاقات زندگی رادمهر جوجو

1390/9/19 14:19
نویسنده : مامان
3,293 بازدید
اشتراک گذاری

جوجوی من سلام . محرم سال ٨٩ اولین سال محرمی بود که شما تو مراسماش حضور داشتی  با بابایی و من و مامان مامانی رفتیم کرج و چند جایی دور زدیم و دسته های عزاداری رو دیدیم و من چون نذر کرده بودم که اگر شما سالم باشی تا پنج سال لباس سقایی تن شما بپوشونم . اینم عکس های ناب محرم با رادمهر جوجو .

رادمهر جوجو ومحرم

اولین و آخرین بار آبله مرغون که گرفتی الهی برات بمیرم پسرم یک ماه طول کشید تا تمام بدنت بریزه بیرون سه روز اول که تب کردی بعد اون هم فقط هردفعه یک جای بدنت می ریخت بیرون اصلاً نمی تونستی غذا بخوری حتی آب به قدری مهربونی حتی بدقلقی هم نمی کردی غرم نمی زدی ولی نخوردن غذات و دون دون بودن بدنت داشت من و دیوونه می کرد .اصلا نمی تونم حتی یک لحظه ناراحتیت و ببینم جوجو .

اینم عکس تب بالات که پاشورت می کردم تو هم خوشت اومده بود و داشتی آب بازی می کردی.

 

.رادمهر و تب

اولین دکتر مهربونی که وقتی که با رادمهر جوجو از اتاق عمل اومدیم بیرون جوجوی گلم رو چکاپ کرد و از اون موقع شد دکتر آقا رادمهر . دکتر محمد مهدی قدس تهرانی فوق تخصص نوزادان و واقعاً من و بابایی افتخار می کنیم که با آقای دکتر آشنا شدیم چون هم به بهترین شکل ممکن با بیمارها برخورد می کنه وتا جایی که می تونه از دارو خودداری می کنه و داروهای که واقعاً مورد نیاز تجویز می کنند. این دکتر مهربون متخصص فوق العاده تا گریه شمارو درنیاره از مطبش بیرون نمیایم. اینم عکس آقا دکتر با رادمهرجوجو و بابایی

 

رادمهر جوجو و دکتر محمد مهدی قدس تهرانی  

 

اولین نمایشگاهی که پسرم توش برای بازدید با بابایی و مامانی رفتیم نمایشگاه گل و گیاه بود توی بوستان گفتگو

رادمهر جوجو در نمایشگاه گل و گیاه

اولین باری که مامانی بعد از بدنیا اومدنت بلال خریدم کباب کردم که به شما هم کوچولو کوچولو بدم بخوری ولی راضی نمی شدی همش و می خواستی مامانم از شما عکس گرفتم تاببینی که چقدر شمکو بودی .

رادمهر جوجو و بلال

وقتی رادمهر جوجو برای اولین بار تونست داخل وان حمومش بنشینه و با اسباب بازیهاش آب بازی کنه

رادمهر جوجو و آب بازی

 

جوجوی من اولین باری که سوار مترو شدی می خواستیم باهم بریم کرج خونه مامان مامانی خیلی خوشحال بودی اینم عکسش .

رادمهر جوجو و مترو

 

هرروز من و بابایی باید شمارو می رسوندیم خونه مامان بزرگ و بابا بزرگ برای همین توی راه تا برسیم نیم ساعت طول می کشید و شما تو ماشین می خوابیدی ما تصمیم گرفتیم برای راحتی جوجومون صندلی ماشین بخریم اولین باری که سوار صندلیت شدی خیلی ذوق کردی و این صندلی رو خیلی دوست داری و هر وقت تو خونه هم ببینیش می گی من و بگذارید تو صندلیم بشینم .

رادمهر و صندلیش

 

وقتی اولین بار پسر گلم تونست روی صندلی تنهایی و بدون کمک کسی بنشینه و تعادل خودش و حفظ کنه

رادمهر جوجو و صندلی

 

اولین باری که رادمهر جوجو سوار موتور شده همون موتوری که گفتم برات پسر گلم که مال آقا وحید و قتی می بینی می گی بووووووو

اولین باری که با بابایی و مامان و رادمهر جوجو رفتیم رستوران توی پونک که پاتوق همیشگیمون چون بابایی کباب اونجارو خیلی دوست داره کوبیده خوردیم .شما هم که می خواستی همش شیطونی کنی مشمع روی میزو می کشیدی ، نوشابه رو چپ می کردی، در ماست موسیرو می خواستی با انگشتت سوراخ کنی خلاصه پسرم کلی جوجو بازی در آوردی .

رادمهر جوجو و رستوران

اولین باری که پسر گلم تونست پاش و به دهنش برسونه و انگشت شصستش و بخوره این موقع بود

رادمهر جوجو در حال خوردن انگشت شصتش

پسر گلم هرروز که من از سرکار می اومدم خونه مامانی و شما رو برمی داشتم با مترو می اومدیم سمت پونک سر باغ فیض یک پارک کوچولویی هست که من و شما اونجا خستگی در می کردیم که مامانی نفس داشته باشم بقیه راه شمارو بغل کنم با هم بریم خونه .برای اولین بار اونجا سوار تاب بیرون شدی .

رادمهر جوجو و تاب

اولین کتاب رادمهر جوجو که کتاب حمام و چند حیوان رو با کلمه فارسی و انگلیسی نشان میده و موزیکال البته به این کتابها کتاب حمام می گویند ریحانه داشت مشق هاش و می نوشت شما هم کتابت و گذاشته بودی روی صورتت و ریحانه گلی رو نگاه می کردی .

رادمهر جوجو و کتاب

اولین کفشهای رادمهر جوجو

کفشهای رادمهر جوجو

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (1)

خاله الناز
15 آبان 90 11:30
چقدر معصوم و ناز خوابیدی خدا نگهدارت باشه ایشالله که زیر سایه پدر و مادر و همیشه سالم و سلامت باشی
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به R.boreiri می باشد