رادمهر جوجورادمهر جوجو، تا این لحظه: 13 سال و 5 ماه و 24 روز سن داره

R.boreiri

فرزند دلبندم بیاموز

رادمهرم . گل بابا و مامان . این شعرو من و بابایی تقدیم می کنیم به زیباترین آرزوی زندگیمون . بیاموز گلم از خود رهیدن را بیاموز به سرمنزل رسیدن را بیاموز مجال تنگ و راهی دور در پیش به پاهایت دویدن را بیاموز زمین بی عشق خاکی سردو مرده ست به قلب خود تپیدن را بیاموز جهان جولانگهی همواره زیباست به چشمت خوب دیدن را بیاموز مجتبی کاشانی ...
27 آبان 1392

دردل مادرانه

سلام گلم عزیزم رادمهرم پسرم نمیدونم چرا انقدر دلم گرفته خواستم درد دل کنم برای پسرم. نمی دونم چرا بعضی وقتها همه تلاش آدم بی نتیجه می مونه ؟ نمی دونم چرا بعضی وقتها محبت آدم نتیجش بی محبتی دیدن می شه ؟ نمی دونم چرا بعضی وقتها احترام گذاشتن نتیجش بی احترامی دیدن می شه ؟ نمی دونم ... نمی دونم ... فقط می دونم که : جواب بعضی از حرف ها تنها یک نفس عمیق است ، بگذار این پاسخ ها دردلت بماند، اینگونه قشنگ تراست . فقط می دونم که : همیشه به آدم ها به اندازه ای محبت کن که بعد مجبور نباشی ثابت کنی که ابله نیستی ! فقط می دونم که : روزگار عجیبی است ؛ هر موفقیتی که به موفقیت هایت اضافه می شود یا یکی از دوستان...
27 آبان 1392

خسته خسته ام

رادمهر مامان روزهای خوبی رو نمی گذرونیم . بقدری خسته ام که ذوقی برای مطلب گذاشتن تو وبلاگت و نداشتم . رادمهری ، عزیز(مامانم) خورده زمین دستش شکسته قفسه سینه اش آسیب دیده دو هفته ای که تمام ذهن و فکر من و پر کرده دو هفته است چهارشنبه و پنجشنبه رو مرخصی می گیرم تا با جمعه سه روز بشه که برم پیشش پرستاریش کنم بقیه هفته رو هم زن دایی زحمتش و می کشه این هفته که می خواستیم بیایم خونه با خودمون آوردیم تا شنبه و یکشنبه پیشمون بمونه و دوشنبه هم تعطیلی با خودمون ببریم دوباره کرج . زن دایی هم با دو تا نی نیش کلی کمکمون بوده ولی باز عزیز خیلی سختشه کاریش نمی شه کرد اتفاقی که افتاده .  رادمهری تو حین این همه کار شما هم یک شب تب کردی دوباره شب ب...
24 شهريور 1392

زود قضاوت نکردن

  منبع: وبلاگ شخصی پائولو کوئلیو ما در سالن غذاخوری دانشگاهی در اروپا هستیم.   یک دانشجوی دختر با موهای قرمزکه از چهره‌اش پیداست اروپایی است،  سینی غذایش را تحویل می‌گیرد و سر میز می‌نشیند.  سپس یادش می‌افتد که کارد و چنگال برنداشته، بلند می‌شود تا آنها را بیاورد.  وقتی برمی‌گردد، با شگفتی مشاهده می‌کند که یک مرد سیاه‌پوست،  احتمالا اهل ناف آفریقا (با توجه ...به قیافه‌اش)، آنجا نشسته  و مشغول خوردن از ظرف غذای اوست! بلافاصله پس از دیدن این صحنه، زن جوان سرگشتگی و عصبانیت را  در وجود خودش احساس می&z...
9 شهريور 1392

عشق ورزیدن

رادمهری من : اگر کسی تورا با تمام مهربانیت دوست نداشت ... دلگیرمباش که نه تو گنهکاری نه او !!! آنگاه که مهر می ورزی مهربانیت تورا زیباترین معصوم دنیا می کند... پس خود را گنهکار مبین !!! من عیسی نامی را می شناسم ابر رحمتش برزمین و زمان باریده ... یک سپاسش می گوید و هزاران نفر کفر!!! پس مپندار بهتراز آنچه عیسی وخدایش را سپاس گفتند ازتو برای مهربانیت قدردانی کنند!!! پس از ناسپاسیشان مرنج و در شاد کردن دلهایشان بکوش ... که با مهربانی روح تو آرام میگیرد!!! تو با مهرورزیدنت بال و پر میگیری ... خوبی دلیل جاودانگی توخواهد شد ... پس به راهت ادامه بده !!! دوست بدار نه برای آنکه دوستت بدارند... تو به پاس زیبایی عشق ، عشق بور...
9 شهريور 1392

خوب باشید و خوبی کنید

وقتی پرنده ای زنده است ... مورچه ها را می خورد ! وقتی می میرد ... مورچه ها او را می خورند! زمانه و شرایط در هر موقعیتی می تواند تغییر کند... درزندگی هیچ کس را تحقیر یا آزار نکنید . شاید امروز قدرتمند باشید اما یادتان باشد زمان از شما قدرتمندتر است یک درخت میلیون ها چوب کبریت را میسازد اماوقتی زمانش برسد ... یک چوب کبریت برای سوزاندن میلیون ها درخت کافیست پس خوب باشید و خوبی کنید ...
9 شهريور 1392

خدایا

خدایا ........   خدایا ........ کسی اینجا به یادش نیست که دنیا زیر چشماته .....  یه عمر یادمون رفته زمین دار مکافاته ........ فراموشم شده گاهی که من اینجا چه ها کردم ..... که روزی باید از اینجا بازم پیش تو برگردم....... خدایا وقت برگشتن یه کم با من مدارا کن ...... شنیدم گرم اغوشت اگه میشه منم جا کن......    مریم گلی ...
9 شهريور 1392
1
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به R.boreiri می باشد