دردل مادرانه
سلام گلم عزیزم رادمهرم
پسرم نمیدونم چرا انقدر دلم گرفته خواستم درد دل کنم برای پسرم.
نمی دونم چرا بعضی وقتها همه تلاش آدم بی نتیجه می مونه ؟
نمی دونم چرا بعضی وقتها محبت آدم نتیجش بی محبتی دیدن می شه ؟
نمی دونم چرا بعضی وقتها احترام گذاشتن نتیجش بی احترامی دیدن می شه ؟
نمی دونم ...
نمی دونم ...
فقط می دونم که :
جواب بعضی از حرف ها تنها یک نفس عمیق است ، بگذار این پاسخ ها دردلت بماند، اینگونه قشنگ تراست .
فقط می دونم که :
همیشه به آدم ها به اندازه ای محبت کن که بعد مجبور نباشی ثابت کنی که ابله نیستی !
فقط می دونم که :
روزگار عجیبی است ؛ هر موفقیتی که به موفقیت هایت اضافه می شود یا یکی از دوستانت کم یا یک دشمن اضافه می شود.
فقط می دونم که :
سکوت تنها پاسخی است که اصلاً ضرر ندارد .
فقط می دونم که :
مرداب به رود گفت : چه کردی که چنین زلالی ؟
رود گفت : گذشتم.
فقط می دونم که :
باید باغ خودت را پرورش دهی به جای اینکه منتظر کسانی باشی تا برایت گل بیاورند.
فقط می دونم که :
گاهی نمی توان بخشید اما می توان چشمها را بست و عبور کرد.
فقط می دونم که :
وقتی چترت، خداست بگذارابر سرنوشت هرچه می خواهد ببارد.
فقط می دونم که :
خورشید باش تا اگر خواستی برکسی نتابی ، نتوانی.
پس پسرم بیا با هم خورشید باشیم و نتوانیم نتابیم .
به امید روزهای پرموفقیت رادمهرم .