رادمهری آقامعلم
سلام قند عسل مامان .
می خوام خاطره یک روز معلم بازیت و با عروسکهات بنویسم .
جیگر مامان یک روز صبح که از خواب پاشدی با هم تصمیم گرفتیم که معلم بازی کنی عروسکهات و نشوندی و کتاب قصه های می می نی و کتی هات و که خیلی دوست داری اگر هرشب کامل نخونیم نمی خوابی که برای عروسکهات تعریف کنی . کتاب کتی خودش به دستشوئی میره رو انتخاب کردی برای تعریف کردن بعد همونجوری که تعریف میکردی .مدام از روی تختت می اومدی پایین عملی دستشوئی رفتن و هم نشون میدادی . الهی مامان قربونت بشم .جیگر من .البته مامانی فیلم از شما گرفتم که بعدها خواستی ببینی .
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی