رادمهر جوجورادمهر جوجو، تا این لحظه: 13 سال و 6 ماه و 8 روز سن داره

R.boreiri

رادمهر جوجو و خاطره ای در مترو

1390/9/7 14:46
نویسنده : مامان
532 بازدید
اشتراک گذاری

رادمهر مامانی ، دیروز باهم رفتیم کرج البته با مترو ، هوا چند روزی که بارونی اونجا با بچه های خاله مامان بازی کردی البته چون نتونستی خوب بخوابی کمی بد قلق شده بودی .

موقع برگشت باز با مترو برگشتیم ، یک اتقاق جالب افتاد خواستم برای شما بنویسم . توی مترو من و شما روی صندلی نشسته بودیم و یک بابا مامان با یک پسر کوچولو 4 ساله روبروی ما ایستاده بودند مامانش براش یک بسته از این لواشکهایی که تو مترو می فروشند خریده بود پسره تند تند پشت سرهم لواشکهارو باز می کردو می خورد پدرو مادرش برای اینکه گولش بزنند تمام لواشکهارو توکیف مامانش خالی کردند و جای خالیش و دادند به پسره گفتند تموم شد . تو همین حین بابا پسره یکی از اون بسته هارو داد به شما من تشکر کردم شما هم گرفتی تو دستت داشتی بازی می کردی و اون پسر با حسرت داشت لواشک دست شمارو نگاه می کرد .

بعد از اینکه خسته شدی لواشک و دادی دست من و اشاره کردی بازکن ، من هرچی خواستم سرگرمت کنم که نخوریش نشد شروع کردی به دادو بیدادniniweblog.com من هم مجبور شدم درش و باز کردم ، چنان با ملچ و مولوچ می خوردی که همه اون مسافرا به هوس افتاده بودند بعد از اینکه تموم شد من جلدش توی دستم مچاله کردم که بعد بندازم بیرون وای چشمت روز بد نبینه چنان گریه ای سردادی که از خجالت نمی دونستم چکارکنم اون بابا مامان بیچاره مجبور شدند لواشکاشون و رو کنند که به شما یک دونه دیگه بدن پسرشون فهمید که لواشک دارند به اون هم دادنددیگه.

 از دست شما وروجکها که مارو حریفید...................

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)

niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به R.boreiri می باشد