رادمهر جوجورادمهر جوجو، تا این لحظه: 13 سال و 6 ماه و 7 روز سن داره

R.boreiri

رادمهری و موسیقی

1391/3/21 16:07
نویسنده : مامان
371 بازدید
اشتراک گذاری

جیگری مامان چند وقتی بود البته وقت نه ،چند سالی بود که مامان تصمیم داشتم کلاس موسیقی برم که کمی تنبلی باعث شد پشت گوش بندازم .

تا دو ماه قبل برای اینکه احساس کردم به یک چیزی نیاز دارم که فکرم از این همه مشغله آزاد کنم موسیقی بود اونم سنتور البته یک دلیل قوی تر دیگه این بود که می خواستم جوجوم با موسیقی آشنا بشه چون با استادم صحبت کردم گفت: پدر من هم تار می زد و شنیدن تار تو خونه با عث شده بود که ایشون به موسیقی  علاقمند بشه و الان به استادی رسیده . با بابایی صحبت کردم تصمیم گرفتم که حتماً کلاس برم .

نزدیک محل کارم فرهنگسرای است مربوط به شهرداری که انواع کلاسهای موسیقی رو هم داره .بالاخره ثبت نام کردم  .روزی که رفتم سنتور بخرم این به فکرم رسید که قطعاً وروجک من به من اجازه نمی ده که بزنم .به همین دلیل یک بلز هم برای شما کوچولو خریدم که وقتی من کارمی کنم شما هم چیزی برای سرگرم شدن داشته باشی .

ولی از اونجا که خیلی بلایی وقتی سنتور و باز می کنم میایی می شینی رو پاهای من و با اشاره می گی که من برم بشینم بلز بزنم .

خلاصه جوجو با شما داستان دارم . حتماً هم می گی کتاب سنتور من باز باید باشه تا شما برای من شیطونی کنی .

یک روزی کتاب قصه ات و به جای کتاب سنتور گذاشتم روبه روت ترسیدم کتاب سنتور مامان و پاره کنی . کتاب قصه ات و برداشتی و با اشاره به من فهموندی که کتاب سنتور باید باشه .  

از وقتی دیدم که بیداری نمی گذاری مامان کارکنم .صبحها ساعت 6صبح پامیشم که تمرین کنم .

امروز همین کارو کردم ولی پنج دقیقه نگذشته بود که بیدار شدی بدو بدو اومدی تواطاق که از غافله عقب نمونی .

عزیزم همه شیطونیات و باجون و دل دوست دارم و عاشقانه می پرستمت .

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)

niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به R.boreiri می باشد