رادمهر جوجورادمهر جوجو، تا این لحظه: 13 سال و 6 ماه و 9 روز سن داره

R.boreiri

داستان

1391/5/22 15:34
نویسنده : مامان
608 بازدید
اشتراک گذاری

 پسرم ، رادمهر من همیشه سعی کن در تمام مراحل زندگیت روی دیگران تاثیر خوب بگذاری :

 
تاثيرگذارى
 
آموزگارى در نيويورک تصميم گرفت که از دانش‌آموزان کلاسش به شيوه جالبى قدردانى کند.
او دانش‌آموزان را يکى‌يکى به جلوى کلاس می‌آورد و چگونگى اثرگذارى آن‌ها بر خودش را بازگو می‌کرد.
آنگاه به سينه هر يک از آنان روبانى آبى رنگ می‌زد که روى آن با حروف طلايى نوشته شده بود: «من آدم تاثيرگذارى هستم.»
سپس آموزگار تصميم گرفت که پروژه‌اى براى کلاس تعريف کند تا ببيند اين کار از لحاظ پذيرش اجتماعى چه اثرى خواهد داشت.
آموزگار به هر دانش‌آموز سه روبان آبى اضافى داد و از آن‌ها خواست که در بيرون از مدرسه همين مراسم قدردانى را گسترش داده و نتايج کار را دنبال کنند و ببينند چه کسى از چه کسى قدردانى کرده است و پس از يک هفته گزارش کارشان را به کلاس ارائه نمايند.
يکى از بچه‌ها به سراغ يکى از مديران جوان شرکتى که در نزديکى مدرسه بود رفت و از او به خاطر کمکى که در برنامه‌ريزى شغلى به وى کرده بود قدردانى کرد و يکى از روبان‌هاى آبى را به پيراهنش زد. و دو روبان ديگر را به او داد و گفت: ما در حال انجام يک پروژه هستيم و از شما خواهش می‌کنم از اتاقتان بيرون برويد، کسى را پيدا کنيد و از او با نصب روبان آبى به سينه‌اش قدردانى کنيد.
مدير جوان چند ساعت بعد به دفتر رئيسش که به بدرفتارى با کارمندان زير دستش شهرت داشت رفت و به او گفت که صميمانه او را به خاطر نبوغ کاری‌اش تحسين می‌کند.
رئيس ابتدا خيلى متعجب شد. آنگاه مدير جوان از او اجازه گرفت که اگر روبان آبى را می‌پذيرد به او اجازه دهد تا آن را بر روى سينه‌اش بچسباند.
رئيس گفت: «البته که می‌پذيرم.» مدير جوان يکى از روبان‌هاى آبى را روى يقه کت رئيسش، درست بالاى قلب او، چسباند و سپس آخرين روبان را به او داد و گفت: لطفاً اين روبان اضافى را بگيريد و به همين ترتيب از فرد ديگرى قدردانى کنيد.
مدير جوان به رئيسش گفت پسر جوانى که اين روبان آبى را به من داد گفت که در حال انجام يک پروژه درسى است و آن‌ها می‌خواهند اين مراسم روبان زنى را گسترش دهند و ببينند چه اثرى روى مردم می‌گذارد.
آن شب، رئيس شرکت به خانه آمد و در کنار پسر ١٤ ساله‌اش نشست و به او گفت: امروز يک اتفاق باور نکردنى براى من افتاد.
من دردفترم بودم که يکى از کارمندانم وارد شد و به من گفت که مرا تحسين می‌کند و به خاطر نبوغ کاری‌ام، روبانى آبى به من داد.
می‌توانى تصور کنی؟ او فکر می‌کند که من يک نابغه هستم! او سپس آن روبان آبى را به سينه‌ام چسباند که روى آن نوشته شده بود: «من آدم تاثيرگذارى هستم.»
رئيس ادامه داد: او به من يک روبان اضافى هم داد و از من خواست به وسيله آن از کس ديگرى قدردانى کنم. هنگامى که داشتم به سمت خانه می‌آمدم، به اين فکر می‌کردم که اين روبان را به چه کسى بدهم و به فکر تو افتادم. من می‌خواهم از تو قدردانى کنم.
مشغله کارى من بسيار زياد است و وقتى شب‌ها به خانه می‌آيم توجه زيادى به تو نمی‌کنم. من به خاطر نمرات درسی‌ات که زياد خوب نيستند و به خاطر اتاق خوابت که هميشه نامرتب و کثيف است، سر تو فرياد می‌کشم.
امّا امشب، می‌خواهم کنارت بنشينم و به تو بگويم که چقدر برايم عزيزى و مى‌خواهم بدانى که تو بر روى زندگى من تاثيرگذار بوده‌اى.
تو در کنار مادرت، مهم‌ترين افراد در زندگى من هستيد. تو فرزند خيلى خوبى هستى و من دوستت دارم. آنگاه روبان آبى را به پسرش داد.
پسر که کاملاً شگفت زده شده بود به گريه افتاد. نمی‌توانست جلوى گريه‌اش را بگيرد. تمام بدنش می‌لرزيد.
او به پدرش نگاه کرد و با صداى لرزان گفت: «پدر، امشب قبل از اين که به خانه بيايى، من در اتاقم نشسته بودم و نامه‌اى براى تو و مامان نوشتم و برايتان توضيح دادم که چرا به زندگيم خاتمه دادم و از شما خواستم مرا ببخشيد.»
من می‌خواستم امشب پس از آن که شما خوابيديد، خودکشى کنم. من اصلاً فکر نمی‌کردم که وجود من برايتان اهميتى داشته باشد. نامه‌ام بالا در اتاقم است.
پدرش از پله‌ها بالا رفت و نامه پرسوز و گداز پسرش را پيدا کرد.
فردا که رئيس به اداره آمد، آدم ديگرى شده بود. او ديگر سر کارمندان غر نمی‌زد و طورى رفتار می‌کرد که همه کارمندان بفهمند که چقدر بر روى او تاثيرگذار بوده‌اند.
 
«انسان در هر شرايط و وضعيتى می‌تواند تاثيرگذار باشد.»
همين امروز از کسانی که بر زندگی شما تاثير مثبت گذاشته‌اند قدردانی کنيد.
یادت نرود  که روبان آبی را از طريق ايميل هم می‌توان فرستاد!
پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)

niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به R.boreiri می باشد