اولین اتفاقات زندگی رادمهر جوجو
جوجوی من سلام . محرم سال ٨٩ اولین سال محرمی بود که شما تو مراسماش حضور داشتی با بابایی و من و مامان مامانی رفتیم کرج و چند جایی دور زدیم و دسته های عزاداری رو دیدیم و من چون نذر کرده بودم که اگر شما سالم باشی تا پنج سال لباس سقایی تن شما بپوشونم . اینم عکس های ناب محرم با رادمهر جوجو . اولین و آخرین بار آبله مرغون که گرفتی الهی برات بمیرم پسرم یک ماه طول کشید تا تمام بدنت بریزه بیرون سه روز اول که تب کردی بعد اون هم فقط هردفعه یک جای بدنت می ریخت بیرون اصلاً نمی تونستی غذا بخوری حتی آب به قدری مهربونی حتی بدقلقی هم نمی کردی غرم نمی زدی ولی نخوردن غذات و دون دون بودن بدنت داشت من و دیوونه می کرد .اصلا نمی تونم حتی یک لحظه نارا...
نویسنده :
مامان
14:19