رادمهر جوجورادمهر جوجو، تا این لحظه: 13 سال و 6 ماه و 10 روز سن داره

R.boreiri

کتاب نسا

1392/6/27 10:43
نویسنده : مامان
647 بازدید
اشتراک گذاری

چند وقت پیش یکی از همکارام (خاله ساناز) توصیه کرد که یک کتاب و به اسم نسا بخونم خودشون هم زحمت کشیدند برام آوردند که بخونم برای شروع خیلی سخت بود خیلی وقت بود که کتابی برای خودم نخونده بودم همه کتاب خوندنام شده بود مسائل مربوط به تربیت کودک و آموزش کودک و خلاصه همه چیز حول محور جوجوم می گشت ، دیدم بد نیست ببینم می تونم وقت بگذارم و شروع کنم بالاخره شروع کردم شبها بعد ازاینکه پسملم می خوابید و صبحها وقتی زود بیدار می شدم حتی نیم ساعت هم وقت داشتم بالاخره تموم شد .

کتاب نسا سمبل زنی است که تمام مادربزرگها و مادرای ایرانی ما شرایطش و گذروندند و خیلی سخت .

زنی که تمام فکر و ذهن و روحش درگیر سرویس دادن به همسر ، فرزندان و اطرافیانش بود و وقتی به خودش اومد دید چیزی به عنوان هویت یک زن از او باقی نمانده .

قسمتهایی از کتاب :

اشک چشمش را با گوشه چادر پاک کرد . لقمه ای نان وخرما در دهان گذاشت . مدتی سکوت بین آن دو گذشت . سکوت را پیرزن شکست : خوب مادر تو بگو.

- از چی ؟

- بمن نگو که باکی ات نیست . چشمها آینه دل است . بگو شاید من پیرزن مرحم اش را داشته باشم. جوابش را بدانم . درد دل کردن با غریب بهتر از آشناست . غریب منفعتی ندارد ولی آشنا بدنبال منفعت می گردد.

کتاب نسا

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (5)

مامان روشا
27 شهریور 92 14:15
آفرین مامان کتاب خون

ممنون از معرفی خوبت


شماکه غریبه نیستی باکلی مشقت و بی خوابی تمومش کردم
مامان محمدحسین
27 شهریور 92 22:31
سلام مامانی.
تشویق شدم که حتما بخونمش. ممنون



خوندنش خوبه ولی وقتی گذشته زنان ایران رو می خونیم که در حقشون چقدر اجحاف شده و هنوز هم قانونهای دست و پاگیرشون هست آدم دلش برای زن بودن خودش می سوزه
مامان امیرشایان
28 شهریور 92 18:49
آفرین همتت خوبه انشالله بیشتر موفق باشی،با عرض شرمندگی نظر آخرت تو وبلاگ پسرم حذف شد اگه لطف کنی دوباره بذاری ممنون میشم




عزیزم حتماً دوباره بهتون سر می زنیم من اگر یک روز به وبلاگ دوستام همچون شما سرنزنم دلم می گیره دوست خوبم حتماً


بهار
31 شهریور 92 20:36
اگه دوست داشتین به آدرس زیر سر بزنید. طراحی اختصاصی قالب وبلاگ با عکس رادمهر جون. www.ghalebe-weblog.blogfa.com
مامان رادمهر
1 مهر 92 8:46
عزیزم خسته نباشی واقعا خیلی زحمت می کشی راستی رادمهر هنوز حرف نمیزنه می تونم کلاسهای 2 تا 3 سال رو ببرم ؟ خبر داری میشه یا نه ؟
راستی رادمهر چند تا کلمه بیشتر نمیگه رادمهر جون از کی تونست حرف بزنه چون الان خوب جمله بندی می کنه چطوری باهاش کار کردی ؟ رادمهر جوجو رو ببوس


عزیزم عجله نکن بگذار به حرف بیفته اصلاً هم نگران حرف زدنش نباش و با دیگر بچه ها مقایسه نکن هر بچه ای باید زمانش خودش برسه فقط تا می تونی قصه بخون براش و با او صحبت کن این بهترین کاره چون وقتی رادمهر من تازه شروع کرده بود حرف زدن بقدری کتابهای می می نی رو براش خونده بودم تکه کلامهای می می نی رو راحت می تونست بگه و با من جمله هاش و تکرار کنه . عزیزم برای کلاسهای کارگاه هم صبرکن تواناییش توی حرف زدن و راه رفتن بیشتر بشه که بتونه با بچه های اونجا ارتباط برقرار کنه و لذت ببره .امیدوارم موفق باشی
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به R.boreiri می باشد