رادمهرجوجو وخاطره یک روز پنجشنبه
نازناز گلم مامانی وقتی هرروزه میرم سرکار که یکی از غصه های بزرگ شماست چون غروبا که میرسم خونه مامان جون میگه تمام روز می گی مامان من نی ، مامان من نه ، مامان من س کا ، من نه نه نه ،
خلاصه پسرم من هم به خاطر این در طول هفته اصلاً مرخصی نمیگیرم تا پنجشنبه ها بتونم از مرخصی هام استفاده کنم و دو روز تو هفته پیشت باشم .
پنجشنبه ها که خونه می مونم تمام کارهایی رو که در طول هفته دوست دارم پیش گلم باشم و انجام بدم مثل اینکه با هم صبحانه بخوریم ، خرید بریم (به قول رادمهر جوجو بازار، هرکس از شما می پرسه فلان چیزو از کجا خریدی می گی بازار)
وقتی مامان خونه ام یکسره تکه کلامت اینه مامان من س کار نه ، مامان من حونه نمی دونم پسرم بعضی وقتها غصه ام می گیره که واقعاً من دارم کار درستی میکنم نمی دونم سر دوراهیم از یک طرف آینده ات برام مهمه از طرف دیگه میترسم که از نظر روحی ضربه بخوری آخه گلم منم مامانیم سرکار می رفت و من هروقت از مدرسه می اومدم خونه میدیدم مامانم نیست چون شیفت مخالف من بود و من می موندم و سه تا برادر گل که باید مسئولیت یک مامان کوچولو رو هم داشتم تا مامانم بیاد . این خلاً رو با اینکه بزرگ شدم هنوز ته قلبم حس می کنم و فکر می کنم از وجود مامانم سیر نشدم البته نبودن مامان باعث شد ما تک تکمون مستقل بار بیایم و روی پاهای خودمون زودتر از بچه های هم سنمون بایستیم و همیشه حتی الان بعد از ازدواجمون هم سعی می کنیم بدون وابستگی به دیگران مشکلاتمون و حل کنیم .
پنجشنبه گذشته مامانی تخم مرغ (به قول رادمهری جوجو) درست کردم رفتی صندلیت و آوردی مامان هم برات یک میز کوچولو گذاشتم و می گفتی مامان من بلد جوجو پو (یعنی من بلدم تخم مرغ و پوست بگیرم )
اینم عکس رادمهرجوجو در حال تخم مرغ خوردن