رادمهر جوجورادمهر جوجو، تا این لحظه: 13 سال و 6 ماه و 7 روز سن داره

R.boreiri

بازی هر کی هر چی دوست داره

بازی هرکی هرچی دوست داره بازی بود که من از خاله ساناز ( همکار مامان ) یاد گرفتم .   از وقتی مهد رفتن وشروع کرده بودی هرروز که می اومدی بیرون چون شدیداً گرسنه بودی  یک چیزی برات می خریدم به همین منوال پیش می رفت هرروز یک خواسته جدید تا اینکه یک زمانی به خودم اومدم دیدم اگر چیزی نخرم شروع می کنی به گریه ، باید یک فکری می کردم با خاله ساناز مشورت کردم . گفت خواهرم با برادرزادم بازی هرکی هرچی دوست داره انجام میده .   بازیش اینطوریه هرکس هرچی دوست داره باید صبر کنه تو یک زمان مشخص با یک مبلغ پول مشخص خرید کنه به غیر از اون وقت نمی تونه .   من هم با شما صحبت کردم که پسرم ما پنجشنبه هر هفته می تونیم خرید...
29 شهريور 1393

دست راست و دست چپ

یک روزی اومدم مهد دنبال گل پسرم دیدم وقتی اومدی بیرون یک ربان صورتی به دستت بسته بودند گفتم این چیه گفتی : مامان مامان برای اینکه دست راست و چپمون و بشناسیم برامون بستند من هم کلی ذوق کردم  همون تو خیابون از پسرم یک عکس انداختم تا بدونه چه طوری دست راست و چپ و به شما یاد دادند . البته از قبل بلد بودی ولی این کارشون برام جالب بود . ...
29 شهريور 1393

آشپزیهای رادمهری و مامانش

گل پسرم این مدت باهم چند جور شیرینی و کیک و دسر درست کردیم که عکس هاش و برات نگذاشتم که همه رو یکجا می گذارم    قند عسل مامان همه هدفم از درگیر کردن تو کار آشپزی و شیرینی پزی اینه که بتونم از نظر ذهنی درگیرت کنم درواقع یک جورایی خلاقیتت و شکوفا کنم .   البته این نوع درگیری بهتر از هدر رفتن وقتت با بازیهای موبایل که فقط به یک موجود مثل پو غذا بدی و حمام ببری بعد که خسته شدی از دوباره همون و شروع کنی . وقتی با هم شیرینی پزی می کنیم دونه دونه مواد رو باهم اندازه می زنیم بعد الک می کنیم بعد برای من تخم مرغها رو هم می زنی وقتی که کارمون تموم می شه ازت می پرسم پسرم چه موادی داشت یادته با خوشحالی مثل بلبل برام ت...
27 مرداد 1393

آقا رادمهری و دوچرخه جدید

آقا رادمهر گلم طبق قولی که بابا احمد بهت داده بود صاحب یک دوچرخ خوشگل شدی . اینجا من وشما و بابااحمد باهم رفته بودیم یک دوچرخه بخریم و شما داشتی رنگش و انتخاب می کردی      مبارکت باشه پسرم ... بعد از این وقتی جمعه ها می خواهیم بریم دوچرخه سواری دیگه برای شما اجاره نمی کنیم حالا فقط من وبابا احمد با هم یک دوچرخه  اجاره می کنیم .   ...
27 مرداد 1393

کاردستی گل سنبل

یک روزی درحال سرچ تو اینترنت بودم عکس یک کاردستی قشنگ دیدم خیلی خوشم اومد تصمیم گرفتم با رادمهری درست کنیم . البته تصمیم تا عمل به خاطر کمبود وقت چند روز طول می کشه ولی بالاخره انجامش دادیم من معتقدم که اینجور کارکردن با بچه ها بیشتر به رشد مغزیشون کمک می کنه  ، چسب حرارتی و چوب کباب حسینی  به همین سادگی  اول کاغذ رنگی ها رو به صورت نوار برش زدیم بعد مثل یک شونه از یک طرف به موازی برش زدیم    حالا با نوک قیچی اون برشها رو فر می کنیم همون کاری که تو بچه گیهامون زیاد می کردیم      این میشه نتیجه فردادن      دور چوب کباب حسینی با رنگ سبز کاغ...
27 مرداد 1393

رادمهری وریحانه و رهام درخانه عزیز

یک روزی از این روزها رفته بودیم خونه عزیز چند تا شیطنت داشتید عکس هاش و می گذارم خودشون نشون دهنده شیطنتهای شما وروجک هاست  اینجا سه تا عروسک گذاشتید روی پاهاتون و با هم لالایی می خونید      دایی سجاد   براتون دنت خریده  و شما کلی ذوق کردید      به عشق اینکه دایی سجاد براتون دنت خریده جوگیر شدید رفتید لباسهای طفلی رو پوشیدید می گید ما دایی سجادیم        قبل از اینکه ریحانه بیاد برای خودت با کوسن ها خونه درست کرده بودی و توش بازی می کردی یک دفعه متوجه شدم که صدات نمیاد اومدم بالای سرت دیدم جوجوم خوابش برده مامان هم از فرصت استفاده ...
18 تير 1393

رادمهری در پارک ارم

این از اون دست خاطراتی است که تو مدت نبودنمون نوشته نشد بود ... یک روز من و دو تا از دوستان قدیمیمون که هرچند وقت یکبار قراری می گذاریم توی خونه هامون یا بیرون همدیگر رو می بینیم اینبار تصمیم گرفتیم بچه ها رو ببریم پارک ارم  من و رادمهری چون روز پنجشنبه بود و فرد بود و ماشین نمی تونستیم ببریم ولی کلی وسیله داشتیم باید می بردیم و نمی تونستیم تا ظهر هم صبر کنیم چون قراره مون با خاله ناهید ساعت ده دم خونشون بود واز اونجا بریم پارک وخاله شیرین هم از کرج خودش می اومد . خلاصه بابا احمد یک کروکی بلند بالا برای ما کشید تا ازدست پلیس سرکوچمون بتونیم در بریم و من انقدر استرس داشتم به خاطر همین زودتر راه افتادیم یعنی ساعت 7 و خونه خاله نا...
18 تير 1393
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به R.boreiri می باشد